شعر داد چشمان تو در کشتن من دست به هم از وصال شیرازى
چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم
هر یک اَبروی تو کافی است پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم؟
شیخِ پیمانه شکن، " توبه " به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم .. !
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم
دست بُردم که کِشم تیرِ غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم
هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد وصال
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم ..
- حضرت وصال شیرازى
| بهترین اشعار را در این صفحه مجازی مطالعه کنید |