شعر خواب و خیال از ابتهاج (ه الف سایه)
چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غم کده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغ اش آمد
آتش شوق در این جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش میخورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی طوفانیم اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایی که به دریا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آنکه زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه میگفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت ..
- ه الف سایه / کتاب سیاه مشق
ممنونم