اسکرول بار

داستان کوتاه درویش تهی دست :: Archive PTS

Archive PTS

Information On All Topics - PTS Professional Technology Services

Archive PTS

Information On All Topics - PTS Professional Technology Services

Archive PTS

در این صفحه مجازی تلاش بر آن داریم که تمامی موضوعات در انواع شاخه‌ها پشتیبانی و به صورت مستقیم در دسترس کاربران قرار گیرد.

آخرین نظرات

داستان کوتاه درویش تهی دست

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ق.ظ

درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .

کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟ کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی؟

درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد! روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .

ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست ..
  • مهدی احدی راد

ادبی

داستان کوتاه

نظرات  (۵)

  • محمد مهدی امجدیان
  • عالی
    پاسخ:
    ممنون برای نظرتون
  • ....مسعود ....
  • احسنت
    پاسخ:
    ممنون برای نظرتون
  • سیّد محمّد جعاوله
  • خوب و جالب
    پاسخ:
    ممنون برای نظرتون
    باحال بود ... عیول ...
    پاسخ:
    ممنون برای نظرتون
  • محمد حسین امینی
  • خدایی خدا کریمه
    پاسخ:
    ممنون برای نظرتون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی