معمولا آدم ها زمانی که امتحان مهمی دارن روزهای قبلش رو اختصاص میدن به اون موضوع،
خب الان که به خودم دقت کردم به ظاهر شبیه بنی آدم هستم
و خب منطقیه مثل بقیه باید به اصطلاح آماده شم برای این امتحان یـــــا امتحانات مهم این چند روز !!
بنابراین بعد از کلی برنامه ریزی و تایم خالی کردن و صابون به دل زدن که طول هفته رو درگیر بمونم و دو روز پایانی هفته میچسبم به موضوع امتحانات و ............
زهی خیال باطل ..
اما به یه چیز این همه سال شک داشتم که این چند روز باعث شد تا بهش ایمان بیارم،
که زمانی که به هرچیزی حتی دلبستگی هات دلخوش هستی و کلی تلاش و دوندگی میکنی تا بهشون برسی یا ازشون دور شی و بعد از این که از چپ و راست میخوره توی ذوقت و میفهمی اون آرزوها هم با سراب برابر هستن و فکر بهشون فقط باعث سر درد میشه و به قول معروف میخوای که بی تفاوت شی حتی به اندازه ارزن (یا به اصطلاح منطقی شی)، خدا اون رو جوری میفرسته که خودت هاج و واج میمونی و نمیدونی چه بازخوردی باید داشته باشی، دقیقا اگه دو روز قبلش اون اتفاق میوفتاد از خوشی راهی بیمارستان خانواده ارتش میشدی !!
فقط نمیدونم چرا خدا توی مسائل حال گیری خودش رو بیشتر نشون میده و ما هم طبق معمول شکرگزاریم ..
این دو سه روز اندازه سه ساله پیش گذشت ..
ممنون بابت این دو سه روز .. 1394/10/11