شعر اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ از بافقی
سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۰۰ ب.ظ
آه، تا کی ز سفر باز نیایی، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، ما را بکشد
گر همان بر سر خونریزی مایی، بازآ
کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان
جان من این همه بی رحم چرایی، بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ
- وحشی بافقی