اسکرول بار

داستان کوتاه عبید زاکانی - قیامت :: Archive PTS

Archive PTS

Information On All Topics - PTS Professional Technology Services

Archive PTS

Information On All Topics - PTS Professional Technology Services

Archive PTS

در این صفحه مجازی تلاش بر آن داریم که تمامی موضوعات در انواع شاخه‌ها پشتیبانی و به صورت مستقیم در دسترس کاربران قرار گیرد.

آخرین نظرات

داستان کوتاه عبید زاکانی - قیامت

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ

خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نَـگـُماردِه‏انَـند؟» گفت:
 

می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم

  • مهدی احدی راد

ادبی

داستان کوتاه

نظرات  (۳)

  • سیّد محمّد جعاوله
  • جالب بود
    ممنون
    پاسخ:
    ممنون برای نظرتون
    خوب بود
    پاسخ:
    ممنون برای نظرتون
    اگه میشه مفهومشو بگید ممنون میشم
    پاسخ:
    :| ممنون برای نظرتون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی